سلام بی پاسخ
سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۲ ب.ظ
امروز رفتم قبرستون! بالای سر مُرده ها! هم قوم و خویش ها و هم غریبه ها! اسم هاشونو خوندم و سلام کردم بهشون!
- سلام پدربزرگ! چه خبرا؟ اوضاع خوبه؟ حال و هوا چطوره؟ پدربزرگ؟ با شما هستما! می شنوین؟ من هستما! حسن قلی خان! یادتون نمیاد؟ چرا چیزی نمی گین؟
- سلام بی بی! سلام بی بی! بی بی گفتم سلام! میگم چقدر سنگت کهنه شده بی بی! باورم نمیشه! اوووووه!!! به همین زودی سی سال شد؟ میگم پدربزرگ چیزیشونه جواب نمیدن؟ ای بابا! خودتم که جواب نمیدی؟ چرا اینجوری هستین شما امروز؟ بی بی منما!
- سلام عمو! تو یه چیزی بگو! قبلنا که ماشالا یه ریز حرف می زدی! اوضاع و احوال خوبه؟ میگم یادته کلاه لبه دارتو موقع نماز برعکس می ذاشتی؟ یادش بخیر! خب چه خبرا؟ تو هم چیزی نمی گی عمو. نه؟ خیلی خب! ما رفتیم اصلاً! راستی! می دونستی شعر روی سنگ قبرتم اشتباه نوشتن؟ اما بی خیال! مطمئنم هیچکس متوجهش نشده! خدافظ!
- سلام حاجی! شما که قبلنا هیچ وقت اخلاق میزون و راست و درستی نداشتی. خیلی هم به سن و سال من که نخوردی ولی زبونت تلخ بود! اصلاً به خیر شما هم امیدی نیست! خودمو معطل نمی کنم. خدافظ شما!
وقتی دیدم اینجا همه روزه سکوت گرفتن رفتم اون سر قبرستون! سر قبر حجت!
- سلام پدربزرگ! چه خبرا؟ اوضاع خوبه؟ حال و هوا چطوره؟ پدربزرگ؟ با شما هستما! می شنوین؟ من هستما! حسن قلی خان! یادتون نمیاد؟ چرا چیزی نمی گین؟
- سلام بی بی! سلام بی بی! بی بی گفتم سلام! میگم چقدر سنگت کهنه شده بی بی! باورم نمیشه! اوووووه!!! به همین زودی سی سال شد؟ میگم پدربزرگ چیزیشونه جواب نمیدن؟ ای بابا! خودتم که جواب نمیدی؟ چرا اینجوری هستین شما امروز؟ بی بی منما!
- سلام عمو! تو یه چیزی بگو! قبلنا که ماشالا یه ریز حرف می زدی! اوضاع و احوال خوبه؟ میگم یادته کلاه لبه دارتو موقع نماز برعکس می ذاشتی؟ یادش بخیر! خب چه خبرا؟ تو هم چیزی نمی گی عمو. نه؟ خیلی خب! ما رفتیم اصلاً! راستی! می دونستی شعر روی سنگ قبرتم اشتباه نوشتن؟ اما بی خیال! مطمئنم هیچکس متوجهش نشده! خدافظ!
- سلام حاجی! شما که قبلنا هیچ وقت اخلاق میزون و راست و درستی نداشتی. خیلی هم به سن و سال من که نخوردی ولی زبونت تلخ بود! اصلاً به خیر شما هم امیدی نیست! خودمو معطل نمی کنم. خدافظ شما!
وقتی دیدم اینجا همه روزه سکوت گرفتن رفتم اون سر قبرستون! سر قبر حجت!
- سلام حجت! خوبی پسر؟ من واقعاً بابت اون قضیه هنوز شرمندم! خب اون موقع ها فکر می کردم تقلبی کار بدیه! حالا بگذریم. راستش اومدم یه سؤالی بپرسم؟ میگم چرا شما که مُردید دیگه حرف نمی زنید؟ گوشتون مشکل داره یا زبونتون؟ جفتش؟ هیچ کدومش؟ قهری هنوز؟ بابا برادرت که اومد یکی خوابوند زیر گوشم همون روز! دیگه حسابی نداریم با هم که! با تو هستما!!!
چند جای دیگه هم رفتم! پیش اون یکی پدربزرگ! چند تا دوست و آشنای دیگه! اما انگار بدجوری مرده بودند! صدای چندتا کلاغ هم که شنیدم مطمئن شدم مشکل از گوش من نیست. براشون فاتحه هم خوندم! گمانم اصلاً خوشحال هم نشدند. دیگه سردم شده بود و هوا هم داشت تاریک می شد. از قبرستون زدم بیرون.
نتیجه یک: دیگه با مرده ها یک کلمه هم حرف نمی زنم! آدمو کوچیک می کنن...
نتیجه دو: نه! با مرده ها حرف زدن بی فایدست. اینم این مرده هایی که من می بینم.
نتیجه سه: دلم براشون تنگ شده!
نتیجه چهار: فاتحَــه!
چند جای دیگه هم رفتم! پیش اون یکی پدربزرگ! چند تا دوست و آشنای دیگه! اما انگار بدجوری مرده بودند! صدای چندتا کلاغ هم که شنیدم مطمئن شدم مشکل از گوش من نیست. براشون فاتحه هم خوندم! گمانم اصلاً خوشحال هم نشدند. دیگه سردم شده بود و هوا هم داشت تاریک می شد. از قبرستون زدم بیرون.
نتیجه یک: دیگه با مرده ها یک کلمه هم حرف نمی زنم! آدمو کوچیک می کنن...
نتیجه دو: نه! با مرده ها حرف زدن بی فایدست. اینم این مرده هایی که من می بینم.
نتیجه سه: دلم براشون تنگ شده!
نتیجه چهار: فاتحَــه!
دقیقا(نتیجه 4)
لایککککک مثل همیشهههه.