جواد رضایی

ثبت گذر عمر

جواد رضایی

ثبت گذر عمر

جواد رضایی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

یادت ای دوست بخیر

یادت ای غنچه نشکفته بخیر

روزگاری که از این باغچه ی خشکیده

سر برون آوردی

من نمی دانستم

که خزان در راه است

چه قَدَر زود گذشت

روزهایی که تماشاگه چشمم بودی

از همان لحظه که خورشید صدایت می کرد

تا همان لحظه که مهتاب لالایی می خواند

من کنارت بودم

شاخ و برگت همگی رقص کنان

و نسیم هر صبح

بوی گلبرگ تو را می آورد

تا که گلبرگ سپید تو شکفت

باغبانت آمد

با نگاهی ولع آلوده به دورت چرخید

و تو را هی بوئید...بوئید...بوئید

همچو جلاد تو را گردن زد

ساقه بی تابت به چه سان می لرزید

چون ذبیحی بی سر

باغبان چشم به رویت انداخت

و تو را باز ز شهوت بوئید...بوئید...بوئید

گر چه او می دانست

جای گل در کف دستانش نیست

او تو را با خود برد

من ندانم به کجا

من فقط می دانم که تو را پرپر کرد

شاید از برگ تو بستر آراست

تا که هر شب شود از بوی خوشِ عطرِ تو مست

و من اینجا هر روز

غم این باغچه ی یخ زده را می بینم

ساقه ی بی جانت

تن فرو برده به خاک

جای آن گلبن خوش رنگ سپید

سر برآورده دو صد هرزه علف

نه یکی زیبارو

نه یکی خوش نکهت

و همین هاست تماشاگه چشم من بیچاره کنون

یادت ای دوست بخیر

ای گُلِ خفته ی من

گر چه عطرت همه گشتست نصیب دگری

دست من گر چه ز تو کوتاهست

من به یادت مستم

و همین من را بس

شهریور 95- تهران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۰۵:۲۳
جواد رضایی

بگیر ای خاک تیره مزد خود را

که عمری پا به رخسارت نهادیم

ستان اجساد ما را جای اجرت

برایت خلعت و تربت نهادیم

یکایک مرد و زن پیر و جوان را

به دست خود به حلقومت نهادیم

چه گوهرها که از ما بر گرفتی

چه زیورها که در دامت نهادیم

گهی دست اجل بر مادری رفت

گهی طفلی به بالینت نهادیم

حریصان این صفت را از تو دارند

ز طماعی تو را لعنت نهادیم

دهانت تا به کی پیوسته باز است

تو را ما مایه ی نکبت نهادیم

خدایا خاک دنیا را فنا کن

ز بس در آن زر و لعبت نهادیم


شهریور 95- ارسنجان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۸
جواد رضایی

آتشی در جان من افکندی ای آب حیات

در هوایت خاک سردم فارغ آمد از ممات

تا که بوی زلفت آمد کار من سامان گرفت

جمله تلخی ها شد از یمن وجودت طیبات

ظلمت شب را زدودی شعله ی گیتی فروز

خواندی از بهر تن بی جان من والذاریات

گر چه شیرازست و شهر لعبتان از شش جهت

چون تو زیبارو نیاید در فلک از هر جهات

کار دین را من نهادم بر سر ابروی تو

جان سپردن زین کمان تو بود چون باقیات

روزگار وصل ما هر چند با تأخیر شد

چون شراب کهنه آمد در خُم ما از نبات

تقدیم به پ. ب ( وفات ۱۳۷۲)

شهریور 95- ارسنجان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۳:۰۸
جواد رضایی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۱
جواد رضایی
پیمان به که می بندی ای بلبل خوش آوا
با سست دلان زنهار زین عهد پر از بلوا
پروانه در آتش شد هیهات چه بی حاصل
جان قیمت این عشق است هر کو نکند پروا
هر شمع که می سوزد از هجر رخ بلبل
افسوس که فرجامش تاریک کند مأوا
بیچاره دل عاشق سودای پریشان کرد
ای شیخ بر این خسران صادر بنما فتوا
بر دلبر زیبارو هشدار مبندی دل
کاین راهزنان دل گیرند ره تقوا
ابلیس که مینو را از آدمیان بگرفت
این حیله نه سخت آمد جایی که بود حوّا


مرداد 95، ارسنجان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۹
جواد رضایی
در بهار زندگی رنــگ خزان را دیــد و رفـت
چشم امید از همه نامهربانان چید و رفت

از خزان، سرمای آذر شد نصیبش عاقبت
دل ز مهر کوته یاران ز پی ببرید و رفت

گر چه جز بدعهدی از مه پاره ی دوران ندید
بر غم هجران جانانش ز جان خندید و رفت

ابر محنت بر سرای دیده اش گسترد فرش
خون دل از چشم غمبارش همی بارید و رفت

هر نسیمی را به صد ذکر دعا سویش رساند
یک سلام از عمق جان دلبرش نشنید و رفت

گر چه دستانش به زلف یار مه صورت نرفت
در خیالش دم به دم گیسوی او بوسید و رفت

جواد رضایی، یاسوج، 5 آبان 94

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۱۵
جواد رضایی