نخستین مسمط من (باز آی)
در اولین سروده ام در سال جدید، تلاش کردم خودم را با یکی از دشوارترین سبک های شعر پارسی که (مسمط) است محک بزنم. نام این اثر را (باز آی) گذاشته ام. این مسمط مسدس را در ادامه مطلب بخوانید.
ای مه تابان در این محنت سرای وی سحاب لطف گسترده به نجد1
چون نسیم بامدادان جان فزای همچو مهر اندر فلک در جد و جهد
بخت سعدت خیر بخش و غم زدای گرمی جانت کند رَز2 را چو شهد
راحت روح و روانــــم باز آی
ای دو چشمانت سپهر نیلگون تای زلفت چون کمند تک سوار
لحن نایت طعنه زد بر ارغنون3 رنگ گیسویت حدیث زرنگار
آن لب لعلت کند دل را فسون سرخی رویت خجل آیینه دار4
لعبت شیــــرین زبانم باز آی
همچو یک رؤیا که وقت صبحدم با طنین بلبلان شد ناتمام
یا چنان شمعی که بادِ دم به دم کُشته می سازد فروغش را مدام
روزگار وصل طی شد تا عدم تیره گون شد کرسی5 پیروزه فام
روشنی بخش شـبانم باز آی
تا که این دنیا فروافتد ز سِیر خاک من از هجر گردد شعله سوز
روز رستاخیز بگریزم ز غیر تا بیابم چهره آن جان فروز
عشق دامنگیر ما شر یا که خیر آتشش برپاست از اول تا هنوز
دلبــــــر آخرزمــــانم باز آی
جواد رضایی، یاسوج، 1394/1/6
1- سرزمین کوهستانی است در شمال جزیرةالعرب.
2- زهر هلاهل
3- نوعی ساز با تعداد زیادی لوله که با دمیدن هوا در آنها صدا ایجاد میشود.
4- کسی که آیینه را در پیش عروس یا هر کس دیگر نگه دارد تا خود را در آن ببیند.
5- سپهر، آسمان